مراسم افطاری موسسه خیریه بهنام دهشپور با حضور هنرمندان، داوطلبان، مقامات و مسئولان بیمارستان شهدای تجریش و البته خیرین بزرگواری که در طول سال همراه و یاور این موسسه مردمی هستند، برگزار شد.
بخت تماشای فرایند آماده سازی این مراسم به هرکسی دست نمی دهد، داوطلبان با شوق و ذوق فراوان در حالیکه کوچکترین تردیدی در غلظت نور و امید و موفقیت ندارند، وارد این عرصه میشوند؛ لباسهای هم شکل این جوانان عاشق و خیرخواه نشان از یک موضوع بسیار مهم دارد و آن این که اینجا همه مثل هم هستند و حتی تقوای متمایزکننده نیز در این عشق بازی بین لبخند همه داوطلبان حل و ناپدید میشود.
همه یکی هستند و آن یکی در حالیکه دست بهنامی خود را تکان میدهد، به خیرین خیر مقدم میگوید و برای نشستن بر سر سفره افطار، هدایتشان میکند.
موسسه خیریه بهنام دهش پور
صدا تست میشد، تصویر هم، نور هم، همه چیز مهیای یک مراسم خاطرهانگیز بود که انگار هر سال برای اولین بار است که آن را تجربه میکنیم، کم کم ایمان هم تست شد و خیالمان که از همه چیز راحت بود، دستور به آغاز مراسم داده شد.
پخش فیلم کوتاهی از مراسم افطاری سال گذشته، برای همه داوطلبان خاطرهانگیز و جالب بود، مجری برنامه پشت تریبون آمد و اینگونه آغاز کرد: بزرگ بود، و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید. صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و …..
یک لحظه با هم شک کردیم نکند سهراب هم بهنام عزیز ما را میشناخته، بعد از این شک نابجا شرمنده شدیم، معلوم است که همه آب ها، همه روشنیها، بهنام ما را میشناسند.
دستهاش هوای صاف سخاوت را ورق میزد …….
از مادر عزیز بهنام و بهنامیها تشکر و دعوت شد تا برکت مراسم باشد و برایمان از قهرمانش حرف بزند، خانم دهشپور البته مثل همیشه در مهار بغض ریشهدارش ناتوان بود و خیلی سریع به سخنان خود پایان داد.
مجری برنامه ادامه داد: بهنام یک سرمایه ملی و اجتماعی است، در این سرمایه آنچه که اهمیت دارد، خواست مردم است.
مردم میخواستند که بهنام دهشپور باشد و بهنام دهشپور بماند، این سرمایه امروز متعلق به فرداست، این میراث ارزشمند باید به درستی به نسل آینده منتقل شود.
موسسه خیریه بهنام دهش پور
پاشای عزیز، هنرمند دوست داشتنی و داوطلب ارزشمند موسسه خیریه بهنام دهشپور پس از آن روی استیج آمد و از جان مریم به آهنگ زیبای «اراده» رسید که به صورت اختصاصی برای موسسه بهنام دهشپور تنظیم و تهیه شده است.
«تو نمیتونی ببازی، تو که محکومی به بردن…»